علی { ع }
علی { ع }
مولا برتو درود
نه خاک پای تو توانم بود
نه می توانم ات سرود
وقتی قلم برای وصف تو میگیرم
به وسعت تمامی عالم
زبون و حقیرم
وتمام حقارت. بی غرور می میرم
وباز از غرور تو. جان گیرم
که کیست علی؟
من از حقارت سنگین خویش . مغرورم
و از عظمت و جلال علی
مست و مسرورم
وبا چنین حقارت مستانه ای
چهل سال روی سیاه
بهسیمای سپید کاغذ نشسته
و خلوت شبانه ام را
ذکر نام تو شکسته
به وسعت عظمت تو
حقارتم فزونی گرفته
چگونه ؟
حقر ترین بنده شرمسار
وصف کند مولای روزگار
چهل سال تمام
هیچ واژه ای را نیافتم
لایق وصف تو باشد
کلام اگر وصف ات کند
محکوم به کفاره است
که شیوا ترین غزل مبتذل
کهزیبا ترین قصیده بیهوده
از علی :
باید سخن به زبان جان گفت
که نمیدانیم
باید به زبان آسمان و کهکشان گفت
که نمیدانیم
………..
ترسیدم که بمیرم
و شرمنده علی وقلم باشم
بی آنکهسخنی از علی رقم زده باشم
مگر نه اینست که :
هر که ترا ستود
چیزی به عظمت تو نیفزود و گاه کم نمود
آن که :
وسعت دنیائیترا اقیانوس خواند
به آب و دریاعظمت راند
و آنکه از صلابت و وقر تو
کوه استوار ساخت
هیبت وعظمت و جلال تورا نشناخت
به کوه افتخار داد
وآنکه عدل را در تو ستود
عدل تورا کم نمود
ومن چه بگویم ؟
آنان که تو را ستوده اند
بندگانی حقیر بوده اند
و من حقیر و فقیر ترین آنها
تنها وصف تو :
ذکر نام تست
تو را :
زمین و زمان می سراید
…..
کلام . ارج علی کاهد
علی به وصف نمی آید
علی وصف ما نمی خواهد
علی سلام
علی ختم کلام
از کتاب در کوچه های شهر صفحه 246