یک شب گرم وقصه های گرم تر در کانون خانوادگی …با ستایش
شب 5 شنبه شهرک خور بعد از زیارت اهل قبور بخصو ص شهدا ی بهشتی . مهمان خانواده ای پاکدل وپاکدست ومومن وهمه روانشناس وتحصیل کرده
پدر فرهیخته ای صاحب مقام ومادر روانشاسی که مادری مهربان هم برای بچه ها بود ایمان و اخلاق اسلامی تا تعالی همه رفتار وگفتار وجدانی وسر شار
شعور . عاشق شعر و ادب که خود نماد ان بودند . برای من همیشه لذت بخش ترین تفریح و سرگرمی باز گشت به کودکی وکودک شدن وبازی با بچه ها است
سر بسر ستایش گذاشتن و گوش کردن به قصه های قرانی او که خوب هم یاد گفته و جدال طنز و گاه حرص او از شوخی های من بیش از حد لذت بخش بود
او قصه فرعون و موسی را تعریف میکرد ومن در لحظه های حساس تحریف میکردم . گاه عصبانی میشد وبا ادب ناز و حرص اعتراض میکرد.
گفتم بابا عصای موصی خونه من است و نگذاشتم فرعون هم غرق شود خودم خفه اش کردم .در تمام اینهمه جدل او ادب و احترام مجلس وهمه را حفظ
میرد . وقتی به ها اصالتا نجیب و مودب باشند این حرمت ذاتی برای همیشه راه درست زندگیشان میشود . سعیده هم که عاشق شعر و ادب بود کیف میکرد
خبر ندارد بعد از ماه صفر بهترین اثر ادبی من درقالب نمایشنامه شعری در یک استان با حظور ارباب فرهنگ و ادب به صحنه بیاید
یک تصویر این فرشته کو چولو را هم فردا به همین صفحه مهندس میکذارد تا ستایش باز کیف کند وبه دوستان کوچولویش نشان دهد که دیگر عکسش
بین المللی شد وهمه فامیل میتوانند ببینند …بقیه دارد