بلندای سینه
بلندای سینه
******
خواب دیدم :
در گور سرو بلندی شده ام
وکبوتری از آ ن بالا
که در عزلت و انزوای آشیانه
شعر می گفت .
بر بلندای سینه ام نشسته
گفتم پرواز کن
تا فراز دشت
و رود را بنگر و تا به دریا
موج ها : دردانه شعر های زیبایند
کبوتر گفت :
من تشنه جان برای نوشیدن
اشک زلال شبانه ات آمده ام
از اشکهایت شعر می نوشم
و با شعرهایت پر می گشایم
تا پیام عشق و شعر واشک ترا
در سینه کوه دشت و ورود
و
دریا بنشانم
از اشعار در دست چاپ برای دل خودم