اندوهی درد الود برای .من و یک عمر چندماه وتابرای همیشه عمرم ………..
پشیمان از سرعت ودقت کارم که چندین ماه بیشتر نشد وعاشقانه وتمام دلبستگی و تمام احساسم مینوشتم امروز کتاب شعر استاد بهار را تمام کردم
احساس پوچی وندامت دارم با چند بار خواهش وتمنا برای تایپ بقیه اشعار اصرار مرا نپذیرفت .من این چند ماه را با شعر های او زنده بودم وهر
روز شارژ ونشعه میشدم . قطعه : ارزوی خیلی ها . مرا به واقع بینی و کمال احساس کشاند. وشعر : فقط یک ستاره . عاشقترم میکرد تادر
زندگی بیشتر عمیق تر باشم وقتی که از من خدا حافظی میکرد وگریه مرا دید ایستاد ومن دیدم در درونش اشگ میریزد . گفت بقیه دست خط هایم
را کتاب نخواهم کرد . همین طوری به دخترم بهار و پسرم رامین خواهم گذاشت .
اگر زیاد توقف میکرد .اشکارا گریه اش میگرفت مردی که هیچکس اشگ ظاهر اورا ندیده است . ومنهم مردی وانسانی به پاکی و صداقت و صفای
او ندیده ام .وسخاوت و بخشش او که همه او را می ستایند . مردی که. تااخرین لحظه زندگیم معلم ومربی من خواهد بود .
چکی که بابت کارهایم بود وتوافق کرده بودیم سه برابر بود خواستم بگم زیاده گفت : کم هست وبا عجله به تهران رفت ومن گیج و منگ افتادم .
اشگ ریزانم که تمام شد . رفتم اما چه رفتنی . مقدمه کتاب را بمن واگذار کرده که خودم بنویسم . اما وقتی نام کتاب را گفت اندوه و شادی هردو
باهم در من جاری شدند . نام کتاب: ( گل ارای احساس من ) و اشگ های من بخاطر همین نام کتاب بود . ده روز فرصت دارم . و فکر میکنم
زود تر بنویسم با ارزوی سلامتی و رستگاری این انسان بزرگ … ****** گلارا ***