سخنی کوتاه واما گویا….
سخنی کوتاه واما گویا
***********
مقدمه کتاب ( گلارای واژه ها ) را اوردم اضطراب و حساسیتم طبیعی نبود . وقتی استاد مطالعه کرد . چیزی نگفت من پرسیدم قابل است
جوابداد خوب ولی باید کمی بهش دستبرد بزنم . میدانستم که ویراستاری خواهد کرد .بحث وصیت خودش را که تایپ میکردم .از رامین سخن
رفت او پس از مکثی جوابداد رامین جمعا پسر خوب من است چیزی از من نخواسته برای ازدواجش هم من هزینه ای نکرده ام .مناعت طبع
رامین را ستود . وگفت حتی جدی وبی تعارف بمن برای عمل پول میخواست بدهد ونقاط ضعفش را شرایط پیچیده خانوادگی میداند که انهم معمولی است . از اهدای کالبدش به دانشگده پزشگی دانشگاه تهران
تعجب کردم . درحالیکه سنگ مزارش با شعری زیبا از خودش در مزارستان کرج حاظر است . ووقتی بقیه وصیت نامه را خواندم . به نبوغ
و ابتکار فرهنگی وادبی او هزار افرین گفنم . مثل اکثر کار هایش که بی دلیل نیست و پخته ومبتکرانه است .
باشد وببینم که مقدمه را چگونه ویر استاری خواهند کرد . ودر انتظار خواهم بود. ( گلارا )






















































