یک بهار دیگر امد . نوبهارم من چرا پیرانه سر ؟ روایتی از انچه اخیرا گذشت و …..یادبود و خانواده.. و روز شعر
به رسم و روال.
هرسال باید چیزی نوشت اما ترافیک کارهای روز مره ودوست ومهمان ومشگلات کهن سالی فرصتی باقی نمیگذارد
امروز که گذشت فردا شاید فرصت کنم …
درست زندگی کردن وتلاش برای درستی و پاکی ومهربانی وصداقت ..{ خیلی تاوان دارد } که من پرداخته ام بی غرور بگویم با کسی جدل و جدال نداشته ام
دشمنی هم ندارم .حسادت و بخالت ها وحتی دشمنی ها از ناحیه خانواده خودم بوده است . بخصوص دورگه ها و برادر و خواهر ها .
یاد خاطرات جناب دکتر شفیعی کدکنی بزرگ مرد ادیب وشاعر و محقق و مشاهیر بنام و سترک وماندگار ادبیات ایران وجهان چندی پیش با عزیزانی مطرح شد
انجا که اولین حقوق معلمی خود را برای عیدی دادن پدر بی پولش میدهد واز خدا پاداش وعزتی بی نهایت میگیرد { خاطراتش را بخوانید جالب است }
من نیز پاداش خدمت واحترام به پدر مادر را از خدا گرفته ام وراضی به رضای خداوند مهربان هستم داشته هایم با تمام بخششهایم فزونی گرفته واز
سر زیاد است .خود بزرگ بینی وحرص و از هیچوقت نداشته وندارم وبه انانی که گفتند نام مان را عوض میکنیم جوابی بدهم :
نامم حرامتان که حرامی شدید ….امدن به تبریز هم فقط ادای دین به زنی بود که حدود دو دهه زنم بود . روانش شاد
تا اخر رمضان کلیه مصاحبه ها و حرف ها در سایت توسط دوستان تکمیل وبه معرض مطالعه عموم خواهد در خواهد امد ویک مصاحبه خصوصی هم که
ازقبل بوده تدوین و قابل مطاله همه خواهد بود اهل قلم موظف اند تجارب ودیده ها ی خود را صادقانه انتقال دهند منهم چنین وظیقه ای را دارم
عزیزان خوب و صادق و صمیمی وسروران گرام همیشه یار و یاورم بوده اند ………….انشاالله در اینده همه را خواهید خواند تا ان موقع کتاب ها را
می توانید درسایت بخوانید ………ومنتظر بمانید خدا حافظ