چه دیر ودیر پیر میشوم . عاشق همیشه جوان است وبا عشق اش زنده …..توجه : جدی : و عشقانه : و طنز
چرا نمی نویسی ؟ هر اشنا و دوست و خوا ننده باکمی تامل پاسخ خود را دریابد
این سوال دوستان و سروران عزیزی است که مدام تکرار میکنند و سوال پرسشگران سایت .از مشگلات و گرفتاریهایم سوال میکنند جوابم : شکر خدا :
گرفتاری ومشگل خاصی ندارم در حالیکه همه را گرفتار مسایل میبینم تنها ویله وازاد و رها از روز و روزگار عاشقانه و عارفانه زندگی میکنم و منتظر حضرت
عزراییل هم نیستم ولی اگر مهمان نا خوانده هم بیاید با لبخندی پر از ایمان و محبت پذیرایش خواهم بود .
هشتاد و اندی زندگی که حکایت راه میگوید دیگر راه نمی جوید تنها عشق اینهمه سالیان دراز در دل وجانم شوق و شور دارد ودر هر نفسم بوی او را حس
میکنم او در من است همین نزدیکی ها … وبعد در واژه ها وهر مصرع وبیت صدا و تصویر او به چشم میخورد .
بقیه دارد وخیلی هم دارد………… امروز فرصتی دارم بنویسم ولی خیلی از متن ها را گم کرده ام سعی میکنم پیدا کنم و اگر نشد از نو شروع کنم ……