نوبهار است گل به بار است *** نوبهار بود گل به بار بود..
گل ببار بود . نوبهار بود
نوبهار رفت . گل زبار رفت
وقتی از فراز قله چندین دهه به راه های امده به زمان و لحظات وپیچ وخم ها مینگری لحظه وزمان ها بدل به خاطرات در مسیر گذشته
فرو ریخته اند بعضی سنگ وماسه وخاک و …. ودر شگفت میمانی که چه گلهای زیبایی هم گسترده درهمین مسیر وهنوز شاداب عطراگین رو به تو دارند
ورد پای ترا می بویند وهنوز عاشقانه می سرایند : نوبهار است گل ببار است… به سنگ وماسه وگاه فسیل های حیوانی در راه
مانده با حیرت وحسرت بیشتر نگاه میکنم اینان همانهایی بودند که جلوه ریاکارانه ای داشتند وحس میکنی جز بخودت به هیچ
کدامشان ظلم وبدی نکرده ای گل ها سرشت وذات انسانی داشتند و سنگ و خار وماسه هم سرشت دیگری …….
وتو پیرانه سر باز شبانه گلها را می بویی وباخود میگویی اشگها بر گور ها می چکد ولی بحال خیلی از زنده ها هم باید گریست